خود شکن

 

این مرد خود پرست

این دیو ، این رها شده از بند

مست مست

ایستاده رو بروی من و

خیره در منست

گفتم به خویشتن

آیا توان رستنم از این نگاه هست؟

مشتی زدم به سینه او،

ناگهان دریغ

آینه تمام قد روبرو شکست

 

حمید مصدق – سالهای صبوری
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد